ما پیش از اینکه به زمین خاکی پا گذاریم، در بهشت عافیت و نعمت، غرق نور و سرور، از همآغوشی معشوق ازلی کامیاب بودیم. اما چرا «حسن ازل ز تجلی دم زد» و انسانها به این روز سیاه افتادند؟ روزگاری که زحمت و محنت آن، ما را فراگرفته و تیرهای رنج و بلا در کمان قدر و قضا نشسته است. چه شد که در این «دامگه حادثه» افتادیم و «در سلسله موی دوست» که « حلقه دام بلاست» گرفتار شدیم؟ عبدالله فضل هاشمی از امام صادق (عليهالسلام) پرسید: چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به این بدنهای تنگ خاکی آمد.
امام صادق (عليهالسلام) در پاسخ این پرسش فرمودند: « چون خدای تبارک و تعالی می دانست اگر ارواح در آن موقعیت والا و مرتبهي بلند ، به حال خود رها شوند، بیشترشان به ادعای ربوبیت گردن میکشند.» 1
در عالم سراسر نورِ حضور خدای تبارک و تعالی روحِ انسان به علت قرب و تمام نمایی که نسبت به جمال و جلال حق تعالی داشت، در صورت غفلت از حقیقت خود به عُجب و خودپسندی میرسید. هم از این رو پروردگار حکیم از سر لطف و رحمت این سقف مینا را نگارگری کرد و بساط بلاخیز دنیا را گستراند و « مرغ باغ ملکوت » را چند روزی به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بنیآدم در این سرای پندار و فریب برویَد و بمیرد و حقارت و ذلت خود را دریابد و بفهمد که هیچ نیست تا از عجب و استکبار پاک شود و دریابد که هر چه هست برای اوست.
به همین سبب مهربانی طبیبانه محبوب، در کتاب تقدیر بنیآدم، سفر به این جهان تاریک و روشن را نوشت تا در اینجا شوکران ناکامی را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبودیت راه یابد.
بنابراین، بلا و ابتلا برجستهترین ویژگی زندگی دنیاست که بستر مناسبی برای پیراستگی از رذایل و آراستگی به فضایل را پدید آورده است. از این منظر زندگی مادی به عنوان عرصهای برای تزکیه اخلاقی و تعالی معنوی معنيدار شده و تمام رنجها و بلاهاي آن ارزشمند، رشد دهنده و نجاتبخش ميشود. با این رويكرد مسئله ابتلائات الهی که معمولا در مباحث کلامی و ذيل عنوان عدل الهی به ميان آمده، به صورت مسئلهای تربیتی طرح ميگردد.
البته این موضوع به طور حاشیهای در کتب اخلاقی، به ویژه کتابهایی که با حال و هوای عرفانی نگارش شدهاند، 2 مطرح بوده است، ولی عنوان مستقلی برای آن قرار داده نمیشد و در ذیل عنوان صبر، به صورت یکی از اقسام آن که صبر بر بلاست، از ابتلائات و آزمون های الهی برای خالص شدن و درک کرامات سخنی به میان آمده است. 3 در کتب روایی و تفسیر هم به فراخور حال، مطالبی در این باب آمده. اما به هر حال هیچگاه مسئله مستقل اخلاقی و تربیتی نبوده است. ابتلا به عنوان یک روش تربیتی بر مبنایی استوار است، یعنی یک ویژگی انسان که روش ابتلا در پیوند با آن ویژگی تعریف شده و به کار میآید.
« ابتلا» از ریشه «بلو» معمولاً به معنای اختبار و امتحان بیان شده است.4 اما معجم مقاییس اللغة دو ریشه با دو معنا برای آن ذکر کرده:
یکم: « بلو» به معنای فرسودگی و دگرگونی؛
دوم: « بلی» به معنای اختبار و امتحان.5
نویسندهي التحقیق فی کلمات القرآن الکریم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را این گونه تعریف میکند: « ايجاد دگرگوني براي به دست آوردن نتيجه مورد نظر.» 6 سپس توضیح می دهد که امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبیین، اعلام و تعریف؛ همگی معانی مجازی یا از لوازم این اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد، هستند. و در همه آنها این اصل یعنی « تحویل و تحصیل نتیجه» مورد توجه است. معمولاً واژه « ابتلا» بر وزن « افتعال» در معنای ثلاثی مجرد به کار میرود.
با ملاحظه کاربرد واژه ابتلا معلوم میشود که تعریف التحقیق دقیقتر است. زیرا برای تحول و رشد انسان در مراحل نباتی و حیوانی نیز این واژه ابتلا و مشتقات آن به کار رفته است:« خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاج نَبتَلیه.»(انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم و دگرگون کردیم.)(سوره دهر آيه2) انسانها در دگرگونیها و تغییرات آزموده میشوند و آنچه در درون پنهان دارند برای خودشان و دیگران آشکار میگردد. در اصطلاح قرآنی ابتلا عبارت است از دگرگونی و تحول شرایط بندگان به اراده خدای تعالی، و نتیجه مورد نظر، کشف استعداد عبودیت و تقویت و ارتقای عبد در مسیر بندگی است. در این روند است که جوهره پنهان مردم آشکار و نیکوکاران شناخته و پلیدی بدسیرتان فاش میشود . مفهوم ابتلا در اصطلاح عرفانی نیز همین است. چنانکه صاحب اللمع مینویسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است، به واسطه مبتلا کردن آن به ابتلائات از تعذیب و رنج و مشقت.»7 «مراد از بلا امتحان دوستان (خدا) به انواع بلاهاست، که هر چند بلا بر بنده قوت پیدا کند، قربت زیاده شود و بلا لباس اولیا است.» 8
ابتلا با چند مفهوم همردیف و نزدیک است. نخستين مفهوم مترادف آن، كه در قرآن كريم هم ذكر شده، فتنه است كه معناي دقيق آن عبارت است از آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. مفهوم دوم، اختبار يعني به دست آوردن آگاهی کامل است و سومین مفهوم، امتحان به معناي رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتیجه است .9
مفاهیم دیگری نیز به عنوان مصادیق ابتلا و فتنه درمتون دینی آمده که قابل توجهاند، نظیرِ مصیبت، ضراء، بأساء، فقر، مرض، غم، حزن و غیر اینها.
در خصوص مصیبت بايد توجه داشت كه از اصابه در اصل برای تیر اندازی گرفته شده است و به معنای برخورد واقعه خیر یا شر به کار میرود.10 ضراء متضاد نعمت و گشایش به معنای تنگی و سختی است.11 و بَأساء از بُؤس به معنای شدت و ناخوشایندی به کار می رود. 12
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان یا امتحان، مفهوم ترک یا رها کردن قرار دارد. زیرا در قرآن میخوانیم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکُوا اَن یَقوُلوا آمَنّا وَ هُم لایُفتَنُون» (آیا مردم گمان کردهاند که رها میشوند، با اینکه بگویند ایمان آوردیم، آزموده نمیشوند.)(سوره عنکبوت آيه2)
از مجموع این مباحث به دست میآید که در این دنیا انسانها به ویژه مؤمنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمونهای الهی مبتلا میشوند و اين روشي است كه خداوند براي پرورش انسانها در كار آورده، تا استعداد فطریشان شکوفا گردد.
اگر ابتلا را به منزله روشي تربيتي تلقي كنيم، نيازمند تبيين مبنا و روش آن هستيم. زيرا معمولاً روشهاي تربيتي بر پايه يك ويژگي از انسان به عنوان مبنا و ضرورتي كه از آن نتيجه ميشود استوار است و بدينسان روش تربيتي تبيين و توجيه ميشود.
مبنای این روش، استعداد عبودیت در انسانهاست که به توضیح و بررسی آن میپردازیم. درون انسان گنجینههای نهفته و اندوختههای پنهانی است که از آنها بیخبر بوده و نیازمند هدایتگری است، تا او را در بهرهمندی از تواناییهایش یاری کند. خدای تعالی آدمی را به نیکوترین صورت و بهترین استعدادها آفرید 13 و انسانها همانند معادن طلا و نقرهاند، 14 که عطایا و هدایای گرانبهايي از دست آفرينش گرفته و در این میان عبودیت، خاص ترین و خالصترین بهرهای است که به انسان ارزانی شده. عبودیت به معنای مملوکیت موجودات عاقل است، 15 هم از این رو قرآن کریم میفرماید: « اِن کلُّ مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ آتی الرَّحمنَ عَبداً» (هیچ موجود عاقلی در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه با عبودیت و بندهوار به محضر خدای مهربان آمده.) ( سوره مریم آيه 39) بنابراین عبودیت پروردگار تنها برای آفریدگان شعورمند، مثل انسانها و فرشتگان امکان دارد.
اوج کمال عبودیت، آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکیت خود را در برابر پروردگار یکتا درک کند و بفهمد که غیر از او مالک و صاحب اختیاری ندارد و همه عالم ملک او و زیرفرمان نافذ حق تعالی است. در آیه شریف « وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم » (بی تردید و با تأکید، به فرزندان آدم کرامت ورزیدیم) (سوره اسراء آيه 07) کرامتی که خدای تعالی به آدمی عنایت فرمود، همین قوه عقل و فهم است که او را از سایر موجودات برتر نشانده16 و فرصت بندگي و درك مملوكيت در پيشگاه پادشاه آفرينش و سلطان سرير هستي را به انسان داده است.
عبودیت به این معناست که عبد تعلقات خود را وانهد و آزاد و سبکبار، همه چیز، حتی هستی خود را، ملک خدای مالک و متعال بداند و تا اوج بیکران الاهیت پرگشاید و معراج را تجربه کند. از این رو به اصطلاح عارفان، عبودیت «موافقت امر و اراده حق تعالی و خروج از اختیار است و نهایت عبودیت، حریت است.» 17 امام صادق (عليهالسلام) در حدیث عنوان بصری میفرمایند: «عبد در آنچه خداوند به او سپرده برای خودش مالکیت نمیبیند، زیرا به درستی که بندگان ملکی ندارند و دارایی را برای خدا میدانند و آنجا که او امر کند قرار میدهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه همتشان انجام دستورات و پرهیز از منهیات خدای تعالی است.18
اين استعدادی است که در قرآن کریم به صورت اعتراف به ربوبیت خداوند19 و پيمان بر خودداري از بندگي و فرمانبري غیر حق تعالی20 معرفی شده است.
از این مبنای متین، یک اصل اساسی بر میآید، یعنی یک باید و ضرورت کلی که لزوم عمل به روش ابتلا را تبیین میکند. اصل روش ابتلا، ضرورت عبودیت و لزوم شکوفایی این استعداد الاهی است.
هدف از خلقت انسان رسیدن به مقام عبودیت است21 و فلسفه آفرینش و زندگی انسان غیر از این نیست. قرآن کریم که انبیا را الگو برای بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفی کرده است.22
به ویژه در مورد رسول خدا (صليالله عليه و آله) که از ایشان بارها با عبارت «عبَده» یاد کرده و اضافه شدن كلمه عبد به ضمیر «ه» که در قرآن فقط براي وجود مقدس خاتم الانبیا (صليالله عليه و آله) بكار رفته، نکتهای عرفانی است که اهل نظر به آن توجه دارند.23
پیام بنیادین همه انبیا این بوده است که «یا قوم اعبدوالله»24 یعني الله را بپرستيد. از اينجا معلوم مي شود كه فلسفه بعثت انبیا کشف و رشد خردها و شکوفایی استعداد عبودیت بوده است: « وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ» (بدرستی که در هر امتی پیامبری برگزیدیم تا خدا را بندگی کنید.) (سوره نحل، آيه63) و این اولین بایدی است که همه بایدها و نبایدهای دین به آن باز میگردد و برای تحقق آن است. کشف و شکوفا سازی استعداد عبودیت بهترین آیین زیستن را برای مردم، عملی میسازد و حیات طیبه را تحقق میبخشد.
در غیر این صورت بشر در دام اوهام و هوسها اسیر میشود و در غفلت، به زندگی پست و حیات دنیا و زندگی طبیعی محض اکتفا میکند و در نهایت ناکام و پشیمان با قهر و غضب الهی مواجه خواهدشد.
خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اینکه ما را در احسن تقویم آفرید، به این دنیای پر از رنج و گرفتاری اسفل السافلین فرستاد تا در گیرودار حادثهها و رنجها و خوشیها و فراز و فرودهای آن به ربوبیت حق تعالی و عبودیت خود در آستان کبریاییاش پی ببریم، و در مسیر عبودیت سیر کنیم. به همين علت فرمود: «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم یَضَّرَّعون» (آنان را با رنجها و گرفتاریها روبرو کردیم تا تضرع کنند.) (سوره انعام آيه 24) تضرع به معنای اظهار ذلت با طلب حاجت است،25 به عبارت دیگر آشکار نمودن عبودیت است.
همراه انبیا که برای هدایت و رشد مردم فرستاده میشدند، همواره گرفتاریهایی به مردم میرسیده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبی روی آورند: «وَ ما اَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِیٍّ الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم یَتَضَرَّعون» (در هیچ سرزمینی پیامبری نفرستادیم، مگر اینکه اهل آن را به ناکامیها و گرفتاریها مبتلا ساختيم، شاید تضرع و اظهار بندگی کنند.) (سوره اعراف آيه49)
بنابر ظهور آیات قرآن یکی از استدلالهای خداوند بر ربوبیت خود و عبودیت خلق، گرفتاریها ، گشایشها، ضررها و نفعهایی است که از طرف او به بندگان میرسد: «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا یَملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعاً» (بگو اي پيامبر آيا غير از پروردگار يكتا كسي را مي پرستيد كه زيان و سود شما در اختيار او نيست.) (سوره مائده آيه 67)
«اَفتَعبدونَ مِن دونِ اللهِ مالایَنفَعکُم شَیئاً وَ لایَضُرُّکم» (آیا غیر خدای یکتا هر چیزی که به شما سودی نمیرساند و زیانی ندارد، میپرستید.) ( سوره انبیاء آيه 66 )
«وَ یعبدون مِن دونِ اللهِ مالا یَضُرُّکُم وَ لایَنفَعُکُم» (غیر از خداوند یکتا کسی را که ضرر و نفعی به شما نمیرساند، میپرستند.) ( سوره یونس آيه 81 )
بلاها، گرفتاریها، نعمتها و نقمتها برای عقل و شعور انسانها این حقیقت را معلوم میکند که اختیار همه چیز به دست دیگری است و مالک و صاحب اختیار واقعی، اوست، که همه چیز را به اراده خود تغيير داده و مردم را در شرایط گوناگون و دگرگون قرار میدهد. کسی که ثابت و تغییر ناپذیر است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند، خلق را به نیکیها و نعمتها و ناخوشیها و نقمتها مبتلا میکند تا به سوی او بازگردند و گوهر عبودیت را در خود کشف کنند و مورد بهرهبرداری قرار دهند: « وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَیئِاتِ لَعَلَّهُم یَرجِعون» (آنان را با نيكيها و تلخيها مبتلا ميكنيم تا به سوي ما باز گردند.) ( سوره اعراف آيه 861 )
البته دگرگونی اوضاع و احوال و خوشیها و ناخوشیها نیمی از دایره ابتلا و آزمون الهی است و نیم دیگر، تکالیفی است که در شریعت مشخص شده و فرد موظف است در این تحولات به آن تکالیف عمل کند و تنها در این صورت، از آزمون الهی، دست در دست توفیق، بیرون خواهد آمد.
علامه طباطبایی استدلال فرمودهاند که امتحان بدون برنامه عملی صورت نمیگیرد و در آیه شریفه « و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات »(سوره بقره آيه 421) منظور از کلمات، اوامر تشریعی خداوند و تکالیفی است که حضرت ابراهیم (عليهالسلام) باید به آنها عمل میکرد. 26
«نوع انسان به صورتی است که هدایتش پایان نمیپذیرد مگر با سلسلهای از کارهای اختیاری که از اعتقادات نظری و عملی برمیآید. و به ناچار باید تحت قوانین درست یا نادرستی زندگی کند، هم از این رو آفریننده انسان مجموعهای از اوامر و نواهی و حوادثی شخصی واجتماعی برای او رقم زده است تا با برخورد این دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختی یا بدبختی برسد و آنچه در نهان وجودش دارد، آشکار گردد . به این جهت بر این حوادث و تشریع، نام محنت و بلا و مانند اینها را نهادهاند.» 27 با این شرح معلوم می شود که « امتحان و ابتلا سنت الهی است که بر سنت هدایت عامه الهی مبتنی و متکی است.»28 یعنی خداوند متعال برای هدایت بندگان، به سر منزل کمال که همان نهایت عبودیت است شرایط مختلفي در زندگی پیش میآورد و برای هر کدام حکمی قرار داده تا بندگان را بیازماید و آنان با تفكر در خويش و فهم اين معنا كه بر سود و زيان خود تسلّطي ندارند، به صاحب اختيار و مدبري فراتر از خود پي برده و عبودیت خود را در يابند.
خداوند حکیم برای ابتلا و آزمودن مردم معیارهایی دارد و با ملاحظه شرایط هر کس او را مبتلا میسازد و ميآزمايد.29 اكنون با توجه به آموزههاي كلام الله برخي از اين شرايط را برميشماريم:
1- درجه ايمان : خداوند مؤمنان را به حسب ایمانشان میآزماید و به ابتلائات دچار میسازد . امام صادق (عليهالسلام) فرمودند:«اِنَّماالمُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ کُلَّما زِیدَ فِی ایمانِه زِیدَ فی بَلائهِ» 30 (مؤمن مانند کفه ترازوست که هر چه ایمانش افزايش يابد [براي حفظ تعادل] بلا و گرفتاریش بیشتر می شود.)
در حدیث دیگری از امام باقر (عليهالسلام) می خوانیم : « اِنَّما یَبتَلی المُومِنُ فِی الدُّنیا عَلی قَدر دینِه ، اَو قال عَلی حَسَب دِینِه»31 (همانا مومن به اندازه دینش یا بنابر دینش گرفتار و آزموده می شود.)
بر همین اساس معلوم می شود که چرا فرمودهاند انبیا بیش از همه مبتلا میشوند و پس از آنها جانشینان و پیروانشان و سپس به ترتیب کسانی که نزد خدا مقامی ارجمندتر دارند . چنانکه در فرمايش امام صادق (عليهالسلام) ميبينيم: « اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبیاءُ ، ثُمَّ الذَّینَ یَلونَهم ثُمَّ الامثلَ فاَلامثلَ.» 32
2 – عمل: ایمان اعتقادی است که به عمل میانجامد.33 به همین علت، یکی دیگر از معیارها و شرایط ابتلا، اعمال نیک مؤمنان است . و هر مؤمني كه نيكوكارتر باشد، بیشتر دچار گرفتاری میشود.
امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: از رسول خدا (صليالله عليه و آله) سؤال شد در دنیا چه کسانی سختتر گرفتار میشوند . فرمود: پیامبران و سپس جانشینان آنان به ترتیب و بعد مؤمن به اندازه ایمان و کارهای نیکش. پس هر کس ایمان صحیح و اعمال نیکو داشته باشد شدیدتر مبتلا می شود و آنکه ایمان سستتر و اعمال ضعیفتر داشته باشد کمتر آزموده میگردد.34
3 - محبت بندگان به خدا: یکی دیگر از شاخصهای ایمان محبت الهی است: « وَالَّذینَ آمَنوا اَشد حُباً للهِ.» (کسانی که ایمان آوردند محبت بسياری به خدا دارند.) (سوره بقره آيه 561 ) پس خداوند آنان را به آزمونهای دشواری میآزماید و عرصههایی را که دیگران تاب ایستادگی و یارای مقاومت ندارند، به آنها می سپارد: «یا ایُّها الَذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتی اللهَ بِقَومٍ یُحِبُّهم وَ یُحِبَُّونَه ... یُجاهِدونَ فِی سَبیل اللهِ وَ لا یَخافونَ لومةُ لائمٍ» (ای کسانی که ایمان آوردید، اگر کسی از شما از دینش روی گرداند پس خداوند گروهی را می آورد که دوستشان دارد و آنان هم دوستدار او هستند ... در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمی هراسند.) (سوره مائده آيه 45 )
خداوند بنابر مقدار محبت بندگان، آنان را به رزم و رنج میآزماید. از اين رو امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: « ... یُبتَلی المَرؤُ عَلی قَدرِ حُبِّه» 35 این شرط یک پیوست دارد و آن حب اهل بیت است که « مَن احبَّکم فَقد اَحَبّ الله»36 بر همین اساس امام باقر (عليهالسلام) به کسی که به ایشان ابراز محبت کرد، فرمود: پس لباسی برای بلا بر تن کن. به خدا قسم بلا به سوی ما و شیعیان ما از سیل به سرزمین كم ارتفاع شتابانتر است.37
4 – محبت الهي به بندگان: از آیه 54 سوره مائده دو معیار برای ابتلائات و گرفتاریهای مؤمنان بر میآید؛ یکی حب الهی مؤمنان « یُحِبّونَه » و دیگر محبت خداوند نسبت به آنها «یُحِبُّهُم». یعنی هر چه خداوند بندهای را بیشتر دوست داشته باشد، او را بیشتر به رنجهای دنیا مبتلا میسازد تا گنج و گوهر عبودیتش نابتر و گرانبهاتر شود. زیرا امام صادق (عليهالسلام) فرمودند : «اِنَّ عَظیمَ الاَجرِ لَمَع عظیمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوماً اِلاّ إبتلاهُم.»38 (همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بيشتر است و خداوند گروهی را دوست ندارد، مگر اینکه آنان را به بلا گرفتار سازد.) آن امام عزیز به سدیر فرمود: به راستی هنگامی که خداوند بندهای را دوست بدارد او را غرق بلا می کند و همانا ما و شما شیعیان، ای سدیر، با بلا شب را به صبح و روز را به شب می رسانیم.)39
اما درباره اینکه خداوند چه کسانی را دوست دارد قرآن کریم ویژگیهایی را بیان فرموده است :
ان الله یحبُّ المُحسِنین (سوره بقره، آيه 195) و (سوره آل عمران آيه 431 و 148) و (سوره مائده آيه 13 و 93 )
ان الله یحبَُّ التَّوابین و یُحبُّ المُتطهِّرین (سوره بقره آيه222)
انَّ اللهَ یُحبّ المُتَّقین (سوره آل عمران آيه 67 ) (سوره توبه آيه 4 و 7 )واللهُ یُحِب الصّابِرین (سوره آل عمران آيه 641)
انَّ اللهُ یِحبُّ المُتوکِلین (سوره آل عمران آيه 651 )
انَّ اللهُ یُحبُّ المُقسِطین (سوره مائده آيه42) و (سوره حجرات آيه 9) و (سوره ممتحنه آيه 8 )
و اللهُ یُحبُّ المُطهَّرین (سوره توبه آيه 801 )
انَّ اللهُ یُحبُّ الذَّینَ یُقاتِلونَ فی سَبیله صَفَّا کانَّهم بُنیانٌ مَرصوصٌ (سوره صف آيه 4 )
با نگاهی به آیات بالا معلوم میشود که احسان، توبه، طهارت، تقوا، قسط، توکل، جهاد و صبر که همگی شاخصهای عملی ایماناند ، معیار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است. بنابراین میتوان گفت که چهارمین معیار یا شرط در شدت ابتلا مؤمن به همان معیار دوم که اعمال نیکو بود، باز میگردد.
5- اخلاص: آخرین معیاری که میتوان در اینجا برشمرد اخلاص است. به ویژه در ابتلای مؤمنان به جهل و دشمنی کافران، قرآن کریم میفرماید : « فَادعوه مُخلِصینَ لَه الدّینَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ قُل اِنّی نُهیتُ اَن اَعبُدَ الذّینَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ ... » (پس او را خالصانه بخوانید. همه ستایشها برای او است. بگو با تاکید که من از بندگی هر کس غیر خداوند یکتا که میخوانید، باز داشته شدهام.) (سوره غافر آيه 56 و 66 )
« فَادعوا الله مُخلِصینَ لهُ الدّینَ وَ لَو کَره الکافِرون » پس با اخلاص خدای یگانه را بخوانید، اگر چه کافران نپسندند. (سوره غافر آيه14) از این آیات بر میآید که در آزمون مواجهه با کافران معیار اخلاص تعیین کننده است.
ابی بصیر از امام صادق (عليهالسلام) روایت کرده است که « انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً فی الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما یَنزِلُ مِن السَّماءِ تُحفَة الی الاَرض الاّ صَرَّفَها عَنهُم اِلی غَیرِ هِم وَ لا بَلیةً الاّ صَرَّفها اِلَیهِم.»40 (همانا خدای عز و جل بندگانی دارد از بندگان خالصش که عطیهای از آسمان به زمین نمیآید، مگر اینکه از آنان برگردانده میشود و بلایی نازل نمیشود مگر اینکه به سوی آنان میرود.)
در تبیین موارد گفته شده و اینکه چرا اینها شرایط ابتلای بندگان است، میتوان گفت که این پنج عامل، تعیین کننده تواناییهای مؤمناند که هر چه این معیارها بالاتر باشد، مؤمن آمادگی بیشتری برای تحمل بلاها دارد و میتواند ایمان خود را حفظ کند و از مسیر حق خارج نشود، بلکه درگیر و دار حادثهها و ابتلاها عبودیتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراین در گرفتاری نباید از سلک عبودیت خارج شد و در تواناییهای خود برای گذر از این گردنههای آزمون، تردید روا داشت.
1. « ان اللَه تبارک و تعالی علم ان الارواح فی شرفها و علوها متی ترکت علی حالها نزع اکثرها الی دعوی الربوبیة دونه عزوجل »، میزان الحکمه، ج 5، باب « روح »، حدیث 7494 .
2. عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، الطبعة الاولی، 5141، بیروت: دار المجتبی، ص 117 و 118 و فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، الطبعة الثانیة 1499، بیروت : دارالکتاب العربی، ص 142 و 144 و نیز غزالی، احیاءالعلوم، رکن چهارم (منجیات )، باب صبر.
3. سید صادق گوهرین ، شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، چاپ دوم، 6731، انتشارات زوار، ص 328 و 332؛ سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج 1، چاپ سوم، 3731، انتشارات کومش، ص 436 و 438 .
4. ابن منظور ، لسان العرب المحیط، المجلد الاول، بیروت دار الجمیل، و دار لسان العرب 1408، ص 264، همچنین الشیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، الجزء الاول، مکتب نشر الثقافة الاسلامیة، 7631، الطبعة الثانیة، ص 247 .
5. ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا ، معجم مقاییس اللغة ، المجلد الاول، ناشر : مکتب الاعلام الاسلامی، 4041، ص 292.
6. حسن المصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، المجلد الاول ، موسسه الطباعة و النشر، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 6141، ص 335 .
7. لمع، ص 353، به نقل از سید جعفر سجادی ، ص 436 .
8. لمع، ص 503 به نقل از پیشین .
9. التحقیق، ج 9، ص 23 .
10. الراغب الاصفهانی، المفردات في الفاظ القرآن، الطبعة الاولی، 2141 بیروت : دار القلم، ص 495 .
11. همان، ص 504 .
12.همان، ص 153 .
13. «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» ( تین/ 4 )
14. «الناس معادن کمعادل الذهب و الفضة» (بحار، ج 61، ص 106 )
15. علامه سید محمد حسین طباطبایی ، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 7141، ص27.
16. همان، ج 13، ص 153 .
17. سید جعفر سجادی ، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چاپ پنجم، انتشارات طهوری، ص 575 .
18.. « ... لا یَرَی العَبد لِنَفسِه فیما خَوَّ لَه اللهُ مِلکاً لاَن العَبیدَ لا یَکونُ لَهُم مِلک یَرونَ المالَ مالَ اللهِ یَضعُونَه حَیث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا یُدَبِّر العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبیراً وَ جُملَة اشتِغالِه فیما اَمرَه تَعالی بِه وَ نَهاه عَنهُ»:بحار الانوار، ج 1، ص 224 .
19. وَ اِذ اَخذ رَبُّکَ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم ذُریَّتهم اَلَست بِربِّکم قالوا بلی ( سوره اعراف آيه 271 )
20. اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدمَ اَن لا تَعبُدوا الشَّیطانَ اِنَّه لَکُم عَدو مُبینٌ وَ ان اعبُدونی هذا صِراطٌ مُستقیمٌ (سوره یس آيه 06 و 16 )
21. وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ( سوره ذاریات آيه 65 )
22. (سوره مریم آيه2و30)، (سوره ص آيه17 و30 و41و44) ، (سوره زخرف آيه 59)، (سوره جن آيه19) ، (سوره نساء آيه172) ، (سوره اسراء آيه3) ، (سوره کهف آيه65 )، (سوره بقره آيه23) .
23. عبدالله جوادي آملی ، تفسیر موضوعی، ج8 ( سیره رسول اکرم در قرآن )، چاپ اول، 6731، نشر اسراء، ص 27 .
24. (سوره اعراف آيه59 و65 و73و 85 )و (سوره هود آيه05 و61 و 84 )و (سوره مومنون آيه23 )و (سوره عنکبوت آيه36).
25. کافی، ج 2 ،ص 257 .
26. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 268 .
27. همان، ج4 ، ص 34 .
28. همان ، ص 37 .
29 وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُد الله عَلی حَرفٍ فإن اَصابَه خَیرٌ اطمَاَنَّ بِه وَ إن اَصابَتهُ فِتنةٌ انقَلب عَلی وَجهِه خسِرَ الدُنیا وَ الاخِرةَ (سوره حج آيه 11)
30. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 67 ، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم، 4731، ص 210، حدیث 13.
31. همان، حدیث 12 .
32. کافی ،ج 2، ص 252، حدیث 1 .
33. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 8 .
34. « سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءً فی الدُّنیا . فَقالَ النَبیّون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ یُبتلی المُومنُ بَعد عَلی قَدرِ ایمانِه وَ حُسنِ اَعمالِه فَمَن صَحَّ ایمانُه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤُه وَ مَن سَخُفَ ایمانُه وَ ضَعُفَ عَمَلُه قَلَّ بَلاؤه .»: کافی، ج 2، ص 252 ،حدیث 2 .
35. بحار الانوار، ج 67، ص 236 .
36. زیارت جامعه کبیره .
37. « فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلباباً فَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَینا وَ اِلی شِیعَتنا مِن السِّیل فی الوادی.» : میزان الحکمه، ج 2، باب المحبة، حدیث 3216 .
38. کافی، ج 2، ص 252، حدیث 3 .
39.« اِنَ الله اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِیَّاکُم یا سَدیر لَنُصبِح بِه وَ نُمسِی.» همان ص 253، حدیث 6.
40. کافی، ج 2، ص 253، حدیث 5 .